تقریبا یک سال پیش کسی برایم
کامنت خصوصی گذاشته و از مشکلی که داشت حرف زده و خواسته بود اگر می توانم
راهنمایی اش کنم. نمی شناختم-ش، ولی مثل اینکه او از مدتی قبل مرا می
خوانده، خاموش و بی ردپا. همین حالا هم یادم هست حسی را که پس از خواندن
کامنت-ش داشتم. حس گیجی و سردرگمی، درکش برایم سخت بود و دور. ولی نمی
خواستم این حس-م را به این دوست منتقل کنم. چند وقتی که زیاد هم طول نکشید
از طریق کامنت خصوصی برایم حرف می زد و من هم جواب کامنت هایش را در پستی
برایش می نوشتم. با همه وجود برایش ناراحت بودم و حتی وقتی که پس از چند
روز کامنت گذاشتن برای همیشه رفت باز هم به فکرش بودم. ولی او رفته بود و
ارتباطمان قطع شده بود. چند ماه گذشت... تا روزی که یکی از دوستانِ ثابت و
همیشگی وبلاگی ام برایم کامنت خصوصی گذاشته بود تا هر وقت وقت-ش را داشتم
یک دلِ سیر با هم حرف بزنیم. اولِ حرف هایش را با سوالات کلی و کمی عجیب
شروع کرد تا رسید به کامنتی که نوشته بود: "بالیق می خوام اول یک واقعیتی
رو برات بگم"! نمی دانم چرا دلم لرزید و هزار و یک فکر به سرم زد تا کامنتِ
بعدی اش از راه برسد: " بالیق! من همانی هستم که چند ماه قبل با فلان اسم
برایت کامنت گذاشتم و با هم حرف زدیم" شاید حتی خودش هم ندانست چه حالی
شدم... چشم هایم خیس شد و حس کردم نفس هایم سنگین شدند. نه می توانستم و نه
می خواستم باور کنم که داستانِ چندماه قبل مربوط به این دوستِ نازنین-م
بوده... از آن روز رابطه مان خیلی نزدیک تر شد، دیگر برایم صرفا یک دوست
وبلاگی نبود. دوستِ نزدیکی بود غم-ش غمِ من بود و شادی اش مایۀ دلخوشی ام.
وقتی برایم گفت که زخمِ زندگی اش در این چند ماه مرهم پیدا کرده است از ته دل برایش خوشحال شدم و برایش خوبی و آرامش آرزو کردم.
آشنایی مان که بیشتر می شد خوبی ها و صفای یک دوستیِ خوب را تجربه می
کردیم. به ندرت یادِ داستان زندگی اش می افتادم و بیشتر دلم می خوست برایش
"دوست" باشم تا راهنما یا مشاور! برایم مهم شده بود! وقتی می دیدم چه وجودِ
مهربانی دارد، چه اراده محکمی دارد و چه اهمیتی برای زندگی اش و مسائلِ آن
قائل است نقش-ش توی ذهنم روز به روز پر رنگ تر می شد.
همین چند روز پیش بود که خبر موفقیت تازه اش
را برایم گفت. حس گرمی توی چشم هایم دوید و گونه هایم نم نم خیس شد.
موفقیت-ش برایم شیرین بود و لذت بخش. این روزها برای این دوستِ خوب پر از
حسِ خوبم... شادم از شادی اش و بی نهایت خوشحالم برای دوره تازه ای که در
زندگی اش آغاز شده است... می دانم که این بخش از زندگی تجربه های زیادی
برایش خواهد داشت...
دوست خوبم،
موفقیت تو برای من یکی از قشنگ ترین اتفاق ها بود... شیرینی اش را از یاد
نخواهم برد... برایت بهترین ها را می خواهم... بهترین هایی که بی شک تو
برایشان لایق ترین هستی!