زن بود و یک دل پر از کشش برای رقص... هوای رقصیدن به دلش افتاده بود. موهایش را روی شانه هایش تاب داد و به آرامیِ هر چه تمام شروع کرد به رقصیدن. پنجره باز بود و باد ملایمی توی اتاق می پیچید و موهای رهای زن را توی هوا موج می داد و می رقصاند...
باد لابلای موهایش پیچید و عطر موهایش پخش شد...
+ نوشته شده در یکشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 23:34 توسط بالیق
|