زن بود و یک دل پر از کشش برای رقص... هوای رقصیدن به دلش افتاده بود. موهایش را روی شانه هایش تاب داد و به آرامیِ هر چه تمام شروع کرد به رقصیدن. پنجره باز بود و باد ملایمی توی اتاق می پیچید و موهای رهای زن را توی هوا موج می داد و می رقصاند... 

باد لابلای موهایش پیچید و عطر موهایش پخش شد...